90/8/21
1:19 ع
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی(ع)
در سخن بفشانم به پای حضرت هادی(ع)
صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا
صفاست در حرم با صفای حضرت هادی(ع)
مقربان الهی فرشتگان بهشتی
کشند منت لطف و عطای حضرت هادی(ع)
ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی(ع)
اگر به سامرا افتاد گذر،سر و جان را
کنم نثار به گنبد نمای حضرت هادی(ع)
مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم
بود رضای خدا در رضایت حضرت هادی(ع)
90/8/4
4:6 ع
به دیوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را زدم تنــهای تنـها ناله های آخر خود را درون شعله همچون شمع سوزان آتشی دارم که آبم کرده و آتش زده پا تا سر خود را قفس را در گشوده صید را آزاد بگذارید که در کنج قفس نگذاشت جز مُشتی پر خود را بزن کف پایکوبی کن بیفشان دست، امّ الفضل که کُشتی در جوانی شوهر بی یاور خود را بیا و این دم آخر به من ده قطره ی آبی که خوردم سالها خون دل غم پرور خود را چه گویی ای ستمگر در جواب مادرم زهرا اگر پرسد چرا لب تشنه کُشتی شوهر خود را اجل بالای سر، من در پی دیدار فرزندم گهی بگشوده ام گه بسته ام چشم ترِ خود را به یاد شعله های ناله ی إبن الرّضا «میثم» سِزَد آتش زنی هم نخل، هم برگ و برِ خود را
وفات حضرت فاطمه معصومه(س)